محمد عبدالهی، مدیر عامل اندیشکده «برهان»، روز سه‌شنبه مورخ 6/3/92 ساعت 20 در رادیو گفت‌وگو پیرامون گفتمان‌های حاضر در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم به بحث و گفت‌وگو پرداخت که متن پیاده شده صحبت‌های وی را می‌توانید در زیر بخوانید.
قبل از اینکه به تبیین شرایط گفتمانی انتخابات بپردازیم، مقدمه‌ای در باب اهمیت انتخابات 92 نسبت به دوره‌های مشابه انتخاباتی عرض ‌می‌کنم. انتخابات 92 برای آمریکایی‌ها از چند منظر متفاوت است و این وجوه تمایز، باعث شده است میزان کنشگری سیاسی آن‌ها در ابعاد آشکار و بعضاً پنهان، فراتر از دوره‌های قبلی باشد.
اولین دلیلی که می‌‌توان در تمایز این انتخابات بیان کرد، تجربه‌ی چند شکست راهبردی آمریکایی‌ها در منطقه‌ی خاورمیانه است. چند سال است که آن‌ها از کابل تا بغداد و از غزه تا دمشق به شدت با کاهش اعتبار مواجه شده‌اند. در واقع آن‌ها، به تعبیر خودشان برای بسط دمکراسی، دست روی هر نقطه‌ای که گذاشته‌اند با یک شکست عمیق و سنگین راهبردی مواجه شده‌اند. از سویی دیگر، آن‌ها در همه‌ی برآوردهایشان به این نتیجه رسیده‌اند که مرکز ثقل این شکست‌ها پی‌درپی، جمهوری اسلامی ایران است. این مسئله‌ای است که خود آن‌ها به صراحت اعتراف می‌کنند و سندهای فراوانی برای آن وجود دارد.
برای مثال، اندیشکده‌ی بروکینگز، به عنوان یکی از مهم‌ترین و راهبردی‌ترین اندیشکده‌‌های ایالات متحده، در سال 88، پژوهشی را منتشر کرد و در آن، یک بسته‌ی توصیه‌ای یا سیاست‌گذاری به آقای اوباما ارائه شد. در بخشی از این بسته، عنوان شده است که این دوران، آخرین فرصتی است که برای نجات این کشور، در اختیار رئیس‌جمهور ایالات متحده قرار دارد.
واقعیت این است که آمریکایی‌ها، در ابعاد مختلف، درگیر یک بحران فراگیر هستند. برای مثال، بحران اقتصادی این کشور و به معنای حقیقی کلمه، افول نظام سرمایه‌داری یا سرمایه‌سالاری، در حقیقت هویت آمریکا و بافت فکری این کشور را هدف قرار داده و بحران فراگیر و عمیق محسوب می‌شود که رو به گسترش است.
نکته‌ی بعدی، افول هژمونیک آمریکاست که بر اساس برآوردهای خودشان، رشد و توسعه‌ی روزافزون و بی‌مهار گفتمان انقلاب اسلامی اصلی‌ترین علت این امر به شمار می‌رود. به بیانی دیگر، آن‌ها مبدأ تحولاتی را که به افول هژمونیک آمریکا در منطقه‌ی خاورمیانه و دنیا منجر شده است، جمهوری اسلامی و گفتمان ناب حضرت امام می‌دانند. حتی بر اساس پیش‌بینی بسیاری از کارشناسان مسائل راهبردی، بعید نیست که آمریکا در طول سال‌های آینده به سمت فروپاشی فیزیکال نیز برود و این کشور سرنوشتی مشابه اتحاد جماهیر شوروی پیدا کند.
در برآوردی که سال گذشته از سوی دستگاه‌های امنیتی آمریکا منتشر شد، به این موضوع به کنایه اشاره شده است که نظام دنیا از حالت تک‌قطبی خارج خواهد شد و جهان به سمت چندقطبی شدن حرکت می‌کند و در این بین، یک قطب مهم و مؤثر، جهان اسلام است. در این خصوص باید به این نکته توجه داشته باشیم که جهان اسلام شامل چند بخش است. قاعدتاً اسلام سکولار یا لیبرال، خطری برای آمریکا محسوب نمی‌شود و خود آن‌ها هم به صراحت این موضوع را عنوان کرده‌اند که خطر اصلی برای ما، گفتمانی است که از سوی جمهوری اسلامی رواج پیدا کرده و موج‌های اولیه آن در منطقه، در طول دو سال اخیر، در قالب بیداری اسلامی، قابل مشاهده است. ضمن اینکه آمریکایی‌ها بسیار تلاش کردند تا انقلاب‌های منطقه دچار قلب محتوا شوند و به سمت مدل‌های دمکراسی‌خواهانه و غربی بروند، ولی از آنجا که این حرکت‌ها از اساس بر مبنای گفتمان اسلامی و دینی شکل گرفته بودند، نتوانستند موفق شوند.
به این ترتیب، آمریکایی‌ها به این اضطرار رسیدند که اگر گفتمان جمهوری اسلامی را مهار نکنند و به اصطلاح اگر پاسخ تحولات منطقه در مبدأ داده نشود، آینده‌ی مطلوبی برای آن‌ها رقم نخواهد خورد. در اهمین راستا، فرانسوا میتران، چند سال قبل گفته بود که اگر انقلاب اسلامی ایران در درون خودش متوقف نشود، در منطقه و بعد در دنیا، شاهد دومینویی خواهیم بود که دیگر قابل مهار نیست.
با توجه به این مسئله، قاعدتاً فرصت‌های سیاسی خاصی مثل انتخابات، می‌تواند شرایط کنشگری سیاسی و اعمال فشار از داخل و بیرون را برای آن‌ها افزایش دهد. از این منظر، انتخابات ریاست‌جمهوری برای آمریکایی‌ها حتماً اهمیت ویژه دارد.
در باب اهمیت انتخابات باید به این مسئله بپردازیم که چرا محل تعیین وضعیت ما در حوزه‌ی گفتمانی، برقراری یا عدم برقرار مناسبات با عالم غرب است. در این رابطه، باید به خاستگاهی توجه داشته باشیم که اضطرار امروز غربی‌ها را موجب شده است و این اضطرار قطعاً نسبت نزدیکی با میزان تأثیرگذاری و عمق استراتژیک جمهوری اسلامی دارد. قاعدتاً غرب و جریان‌های غرب‌گرا در داخل کشور ما علاقه‌مند هستند تا این لوکوموتیو سرعتش کاهش پیدا کند و حتی بایستد؛ چرا که اگر با همین سرعت جلو برود، حتماً منافع کوتاه‌مدت و میان‌مدت آن‌ها را با تهدیدات جدی روبه‌رو خواهد کرد، کما اینکه امروز چنین اتفاقی افتاده است.
لذا اگر انتخاباتی با مشارکت و امنیت بالا در داخل کشور ما برگزار گردد و رئیس‌جمهوری در تراز دهه‌ی چهارم انقلاب اسلامی انتخاب شود، اولین و بزرگ‌ترین تهدیدی که برای آن‌ها ایجاد خواهد کرد بازتولید قدرت نرم جمهوری اسلامی است؛ چرا که این قدرت نرم می‌تواند جمهوری اسلامی را در منطقه و دنیا در موضع بالادستی قرار دهد. بنابراین آن‌ها تلاش خواهند کرد تا چنین اتفاقی نیفتد.
خاستگاه داخلی تلاش آن‌ها در قالب گفتمان سازش خودش را نشان می‌دهد. اگر بخواهیم دال مرکزی این گفتمان را شناسایی کنیم، در یک کلمه می‌توان از آن تحت عنوان اسلام لیبرال یاد کرد. متأسفانه افرادی در قالب گفتمان سازش حرکت می‌کنند، به دنبال این هستند که هیچ تنشی با عالم بیرون وجود نداشته باشد. همان طور که می‌‌دانید این قرائت از اسلام مسبوق به سابقه است؛ هشت سال دولت اصلاحات و همچنین به تعبیری دیگر، هشت سال جریان تکنوکرات در دولت سازندگی، با همین قرائت از اسلام بر کشور حاکم بود. در واقع آن‌ها طرفدار اسلام لیبرال، غیرخشن، مسامحه‌گر و لطیفی بودند که با هیچ کسی دعوا ندارد. آن زمان بحث بر سر این موضوع بود که باید دست از ایدئولوژی برداریم، چون ایدئولوژی اصطکاک و حتی جنگ تولید می‌کند و باید به سمت به یک نظام معنایی یا اخلاقی، خارج از چارچوب‌های ایدئولوژیک، حرکت کنیم. در همین راستا کتاب‌ها و نظریات بسیاری از سوی به اصطلاح روشن‌فکرهای این جریان ارائه شد.
بنابراین گفتمان سازش مخلوق امروز نیست، بلکه این موضوع قدمتی به اندازه‌ی عمر انقلاب دارد؛ چرا که بعد از اولین روزهای حیات انقلاب اسلامی، جرقه‌های ظهور این گفتمان از ناحیه دولت موقت و جریان ملی‌مذهبی در داخل کشور زده شد و این قرائت از اسلام مبنای حرکت آن‌ها قرار گرفت. این خطی است که حتماً یکی از خروجی‌هایش در مدل اداره‌ی حکومت، سکولاریسم خواهد بود و اساساً اعتقاد حقیقی این جریان این است که دین در عرصه‌ی اداره‌ی حکومت و اجتماع ناکارآمد است.
نکته‌ی قابل توجه این است که خط سازش امروز در قالب گفتمان اعتدال خودنمایی می‌کند؛ چرا که اعتدال معنایی مشابه و پیوسته با مفهوم سازش دارد و مقابل افراطی قرار می‌گیرد که غربی‌ها به صراحت آن را گفتمان شیعی می‌دانند. بنابراین مدل خفیف‌شده و برگردان داخلی آمریکایی‌ها، همین گفتمان سازشی است که در مقابل گفتمان مقاومت تعریف می‌شود. به طور قطع اگر گفتمان مقاومت برنده‌ی این میدان باشد و گفتمان سازش مغلوب شود ‌ـ‌که ان‌شاءالله همین طور خواهد بود و مسیر تحولی گفتمان انقلاب همین را نشان می‌دهد و اساساً گفتمان سازش به عنوان یک حرکت رو به عقب، به هیچ عنوان مطلوب مردم نیست‌ـ مطمئناً فصل مکملی برای گفتمان اصول‌گرایی در تطبیق با تراز دهه‌ی چهارم انقلاب اسلامی اتفاق خواهد افتاد.
عده‌ای این شبهه را مطرح می‌کنند که بهبود روابط با غرب و سازش با آن‌ها موضوعی تاکتیکی و موقتی است. در پاسخ به این شبهه، بهتر است به منابع خود غربی‌ها رجوع کنیم. لیبرال‌دمکراسی آخرین نسخه‌ی بود که آمریکایی‌ها برای بشریت نوشتند و آقای فوکویاما نظریه‌ی «پایان تاریخ» را مطرح کرد و گفت ما آخرین نسخه را برای سعادت‌مندی بشر ارائه کرده‌ایم و دیگر نسخه‌ای روی دست آن نخواهد آمد. این در حالی است که همین فرد چند سال بعد اعلام کرد حرفم را پس می‌گیرم و لیبرال‌دمکراسی، مخصوصاً بعد از بلند شدن موج اسلام‌خواهی در منطقه و دنیا، دیگر نمی‌تواند نسخه‌ی رهایی یا سعادت‌مندی بشر باشد.
البته این مسئله، پاسخ واضح‌تری هم دارد. هر کسی، حتی اگر اهل تحقیق هم نباشد، با شنیدن اخبار، خیلی ساده و روان می‌تواند این نکته را دریابد که غربی‌ها در اداره‌ی معیشت مردم و تأمین رفاه مادی افراد، یعنی همان چیزی که در فرآیند توسعه دنبال می‌کردند نیز موفق نبوده‌اند. موج اعتراضات خیابانی در سوئد، فرانسه (که خود را مهد دمکراسی می‌داند)، ایتالیا، آرژانتین، کشورهای مختلف غربی و حتی در قلب آمریکا، تصدیق‌کننده‌ی این ادعاست. سؤال اینجاست که این نسخه‌ی رفاه بشری چرا جواب نداده است؟
بنابراین نمی‌توان گفت می‌خواهیم با تمدنی سازش کنیم که آخرین نسخه‌های پیشرفت و رفاه مادی را دارد، چرا که آن‌ها در عرصه‌ی مادیات هم غرق در مشکلات هستند. در عرصه‌ی مسائل معنوی که شکست تمدن غرب پیش‌تر از این‌ها بروز پیدا کرده است. امروز در حوزه‌ی مسائل خانواده، آن‌ها چنان با ازهم‌گسیختگی و عدم انسجام روبه‌رو هستند که این مسئله به بحرانی فراگیر در غرب تبدیل شده است. امنیت زنان و کودکان و مسائل مربوط به حقوق مدنی وضعی اسف‌بار در این کشورها دارد. این در حالی است که شعارهای حقوق بشری آن‌ها گوش فلک را کر کرده است، اما حداقل‌هایش در دنیای غرب رعایت نمی‌شود.
همه‌‌ی این مسائل، مصادیق عینی و تجربی دارند و به وضوح قابل مشاهده‌اند. کسانی که تجربه‌ی تعامل با کشورهای غربی را دارند صراحتاً اعتراف می‌کنند که نسخه‌ی رهایی‌بخش تمدن غرب برای بشر امروز نسخه‌ی پاسخ‌دهنده‌ای نبوده است.
از سویی دیگر باید به این نکته توجه داشته باشیم که بر اساس اعتقادات فرهنگ شیعی و بلکه تمدن اسلامی، خالق یک شیء واقف‌ترین موجود به ابعاد ساختاری و وجودی آن شیء است‌. بنابراین اگر خالق ما خدای متعال است، تنها اوست که می‌تواند بر دو بُعد جسمانی و روحانی ما اشراف داشته باشد و اگر قرار است نیازهای ما برطرف شود، بهترین کسی که می‌تواند این کار را انجام دهد خالق ماست. این در حالی است که گفتمان غرب، خیلی صریح و روشن، ارتباط خود را با آسمان قطع کرده است و می‌گوید عقل بشری برای ما کفایت می‌کند. به همین دلیل، غرب در منجلابی فرو رفته است که دیگر امکان رهایی از آن را ندارد و این دایره‌ی انحطاط روزبه‌روز وسیع‌تر می‌شود.
کسانی که طرفدار گفتمان سازش هستند با شبهات دندان‌گیر و بعضاً عوام‌فریب سعی می‌کنند حرف خودشان را جا بیندازند. اما باید بدانیم در حالی که در عرصه‌ی سیاست خارجی، هشت سال دولت سازندگی با شعار تنش‌زدایی فعالیت کرد و پس از آن در ادامه‌ی پروسه‌ی وادادگی، دولت اصلاحات یک قدم جلوتر رفت و اعتمادسازی را سرلوحه‌ی خود قرار داد، با وجود همه‌ی عقب‌نشینی‌ها، رئیس‌جمهور ایالات متحده در سخنرانی رسمی خود، ایران را محور شرارت خطاب کرد و دایره‌ی تحریم‌ها را تنگ‌تر کرد. زمینه‌های تحریم‌هایی که امروز گریبان ما را گرفته است پیش از این‌ها به وجود آمده بود و تازه شکل عملیاتی به خود گرفته و این نبوده است که دولت آقای خاتمی یا دولت آقای هاشمی، با مدل اسلام معتدل یا لیبرال و با پیروی از گفتمان سازش، توانسته باشند برای مردم رفاه به ارمغان بیاورند. علاوه بر این، در آن سال‌ها ما بهای سنگینی پرداختیم. برای مثال، فرآیند پیشرفت علمی ‌ما در زمان آقای خاتمی متوقف شد، برای اینکه نمی‌خواستیم تحت فشار یا تهدید غرب قرار بگیریم. این واقعیت‌ها در تاریخ ثبت شده است و‌ ملت ما با این مسائل غریبه نیستند.
نماد گفتمان سازش چیزی است که امروز از برخی تریبون‌های انتخاباتی شنیده می‌شود و متأسفانه برخی از کاندیداهای مطرح می‌‌گویند ما باید برویم و با کدخدا ببندیم. این یعنی اینکه ما به مرحله‌ای رسیده‌ایم که راهی جز تمکین به غرب نداریم. ما اسم این را پروسه‌ی وادادگی می‌گذاریم که صبغه‌ای تاریخی حداقل به مدت شانزده سال دارد. در این مدت، متأسفانه سکان اجرایی کشور به دست همین جریان سپرده شده بود. سکان‌دار اجرایی کشور در دوران اصلاحات جمله‌ای دارد که شبیه آن را ملکم‌خان نیز گفته است. مضمون آن جمله این است که اگر می‌خواهیم به خِرد غربی برسیم، راهی جز تمکین به تمدن غرب نداریم و باید در مقابل آن‌ها سر تعظیم فرود بیاوریم.
تجربه‌ی 34ساله‌ی جمهوری اسلامی نشان داده است که هرچقدر به سمت گفتمان سازش و ادبیات سازشکارانه برویم، به همان اندازه، منافع ملی تهدید می‌شود. در رفتارشناسی غربی‌ها و به طور خاص، آمریکایی‌ها، این مسئله به خوبی قابل مشاهده است، چرا که در قبال کشورهای دیگر هم آن‌ها همین طور رفتار می‌کنند. در واقع آن‌ها به هیچ عنوان محل اعتماد نیستند. به محض اینکه قدم اول را به سمت سازش برداریم و از مقاومت و منافع اصولی و ملی‌مان عقب‌نشینی کنیم، مطمئن باشید که قدم‌های بعدی را هم باید برداریم؛ یعنی حد یقفی وجود ندارد.
در همین چند ماه اخیر، آمریکا‌یی‌ها بارها تلاش کردند و برای اولین بار، به طرق مختلف پیام دادند که اگر شما سر میز مذاکره بنشینید، ما مشوق‌های اقتصادی برایتان می‌گذاریم و حتی حاضریم تحریم‌ها را برداریم. قطعاً مشخص است که آن‌ها از این موضوع چه بهره‌برداری‌هایی می‌کنند. در واقع آن‌ها یک چرخه‌ی روانی تولید کرده‌اند و از این طریق سعی می‌کنند، ادبیات مقاومت را، که پرچم‌دار آن مقام معظم رهبری است، با پایین‌ترین سطح معیشتی مردم، یعنی تورم و مشکلات اقتصادی، پیوند بزنند. در همین راستا، در دو سه هفته‌ی اخیر، با بعضی ثبت‌نام‌ها، یک‌دفعه و یک‌شبه شاهد افت قیمت ارز و سکه بودیم. با توجه به این مسئله، سؤال واضحی به وجود می‌آید و آن اینکه اگر در این بازار کاذب و تورم موجود دستی ندارید، چطور ممکن است با ثبت‌نام شما این کاهش یک‌باره و دفعی در بازار به وجود بیاید؟ مسلماً هدف آن‌ها این بوده است که مردم طعم سود آنی را بچشند و احساس کنند اگر به سمت سازش بروند یا نماد اعتدال و سازش را انتخاب کنند، احتمالاً دوباره دریچه‌های رفاه به رویشان گشوده خواهد شد.
این در حالی است که اگر کارنامه‌ی مدیریتی این جریان را در هشت سال دولت سازندگی بررسی کنیم، می‌بینیم که آن‌ها تورم 50درصدی را برای ما به ارمغان آوردند. اگر واقعاً قرار بود که به آمریکایی‌ها دست دوستی برویم و طعم رفاه مادی و گفتمان سازش را بچشیم، چرا در دوران سازندگی و اصلاحات این اتفاق نیفتاد؟ چرا همان موقع، در تریبون‌ها و بیانیه‌های رسمی سازمان ملل متحد، متهم بودیم به اینکه محور شرارت و خشونت هستیم؟ در همان سالی که «گفت‌وگوی تمدن‌ها» نام گرفت، ما را «محور شرارت» خواندند.
بنابراین قدم‌هایی که برای اعتمادسازی برداشته شد و به طور خاص، قراردادی که در کاخ گلستان به امضا رسید، خروجی و واکنش برعکس داشت و باعث شد حتی تحریم‌ها و حملات رسانه‌ای غربی‌ها علیه جمهوری اسلامی افزایش یابد. آن موقع دلسوزان انقلاب مقاله‌هایی نوشتند و این قرارداد را «ترکمن‌چای2» نامیدند؛ چرا که ما منافع ملی‌مان را دودستی تقدیم کردیم و حاضر شدیم نیروگاه هسته‌ای نطنز پلمپ شود، برای اینکه اعتماد تولید کنیم. این در حالی است که اساساً طرف مقابل محل اعتماد نیست و گفت‌وگو کاملاً با فشار متناقض است. همان طور که مقام معظم رهبری فرمودند، اسلحه را به سمت ما گرفته‌اند و بعد می‌گویند گفت‌وگو کنیم.
ما در ابعاد اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، از غرب طلبکار هستیم و آن‌ها بایستی ابتدا طلب ملت ایران را پرداخت کنند و بعد می‌‌توان در شرایط حقوقی مساوی، با آن‌ها سر میز مذاکره نشست و بحث کرد. منتها امروز با رویکرد کاملاً متناقض غرب مواجه هستیم.
باید به این مسئله‌ی مهم توجه داشته باشیم که جریان‌هایی که امروز از گفتمان سازش حرف می‌زنند، املای نوشته‌شده‌ی پرغلطی دارند و گفتمان نوظهوری محسوب نمی‌شوند. در طول 16 سال حاکمیت این جریان، می‌توان کارنامه‌‌ی آن‌ها را مشاهده کرد. حداقل هزینه‌هایی که ما پرداختیم به باد رفتن منافع ملی بود که مصداق عینی آن را در توقف پیشرفت‌های علمی کشور می‌توان دید. کافی است پیشرفت‌های علمی سال‌های اخیر را با آن 16 سال مقایسه کنیم. ما امروز در حوزه‌های علمی، سکوهای افتخار جهانی را یکی پس از دیگری طی می‌کنیم و این فقط به واسطه‌ی ادبیات مقاومت و برکاتی است که خداوند متعال در قالب این ادبیات به ما عطا کرده است. در طرف مقابل، در زمان اصلاحات می‌گفتند درها باز است و همین افراد دو هزار نفر را برای تحصیل به اروپا فرستادند و محصول تحصیلات آن‌ها این شد که یک جریان غرب‌گرای سکولار به نظام مدیریتی کشور بازگشت و عهده‌دار مسئولیت‌ها شد. بنابراین در مجموع می‌توان گفت این جریان، جریان قابل اعتمادی نیست.
متأسفانه برخی از افراد و جریان‌های سیاسی، در تبلیغات کاندیدا‌ها دچار توهم شده‌اند. نباید فراموش کنیم که رئیس جمهور «منجی» نیست، بلکه «مجری» است. باید این دو واژه را از هم تفکیک کنیم. برخی از کاندیداهایی که به میدان آمده‌اند طوری صحبت می‌کنند که گویی انقلاب اسلامی در منجلابی فرو رفته است و نه راه پس دارد و نه راه پیش. در حالی که به هیچ عنوان چنین چیزی صحت ندارد.
می‌گویند «الفضل ما شهدت به الأعداء» یعنی فضیلت و برتری آن است که دشمنان به آن شهادت دهند. بنابراین اگر می‌خواهیم به فضیلت گفتمان مقاومت جمهوری اسلامی و رهبری نظام پی ببریم، باید به منابع خود غربی‌ها رجوع کنیم. خود آن‌ها بارها مجبور شده‌اند به توانمندی گفتمان مقاومت اعراف کنند. این مسئله خصوصاً بعد از سال 88 شدت گرفت؛ چرا که آن‌ها احساس می‌کردند می‌توانند ظرفیت‌های جمهوری اسلامی را در نقطه‌ای به نام انتخابات متوقف کنند، در حالی که نظام و رهبری نشان دادند هم قدرت درک راهبردیِ سریع و هم قدرت تجویزِ به‌موقع را دارند و می‌توانند به سرعت قدرت نرم جمهوری اسلامی را بازتولید کنند. در واقع جمهوری اسلامی نشان داد که می‌تواند تهدید ساخته‌شده توسط دشمن را به سرعت به فرصت تبدیل کند.
بنابراین هر کسی که می‌خواهد پا به عرصه بگذارد باید بداند قرار است هدایت لوکوموتیوی را بر عهده بگیرد که پیشرفته است و فقط باید آن را به جلوتر ببرد. در واقع او قرار است مجری این سیاست باشد؛ چرا که پی‌ریزی سیاست‌های نظام در حوزه‌ی مقاومت انجام شده است.
نکته‌ی دیگری که درباره‌ی اشتباه برخی از کاندیداها باید عرض کنم این است که عبور از خطوط قرمز و اصول انقلاب اسلامی در حیطه‌ی وظایف رئیس‌جمهور، احزاب یا جریان‌های سیاسی نیست. این اصول گفتمان امام است و قابل تغییر نیست. عده‌ای که از مذاکره حرف می‌زنند و مثلاً می‌گویند اگر من بیایم، با کدخدا می‌بندم، باید بدانند که اساساً این مسئله در حیطه‌ی اختیارات رئیس‌جمهور نیست و به صورت مستقیم، به اراده‌ی مردم بستگی دارد. به تعبیر مقام معظم رهبری، مردم یکی از پایه‌های مشروعیت نظام هستند و امروز مردم اراده نکرده‌اند چنین اتفاقی بیفتد. بنابراین مطمئن باشند که بیان این مواضع اتفاقا برای آن‌ها رأی منفی تولید خواهد کرد و این اشتباه استراتژیکی است که بدان دچار شده‌اند.
منبع:برهان